بومک
چقدر روح محتاج فرصت هایی ست که در آن هیچ کس نباشد
Saturday, June 02, 2007
Thursday, February 22, 2007
یه تظر سنجی
من اجاره دارم که اینجا رو آپدیت کنم
!شرمنده ام رفتارم انگار عادی نيست
در گوش حافظ آرام گفتم : کوکب بخت مرا هيچ منجم نشناخت / يا رب از مادر گيتي به چه طالع زادمخنديد و گفت اين که مال خودمه . روي پهلوي چپش خواب بود ، خيره شده بود به تابلويي که روبرويش به ديوار کوبيده بودند ، چهره اي از طوفان و پرنده زيبايي به راحتي در اين طوفان پرواز مي کرد ، خوب که خيره شد حرکت بال پرنده را مي ديد ، چشمانش رو خوب به هم زد و از نو نگاه کرد ، پرنده بسوي او پرواز مي کرد . مي داني چرا ؟ سردي سوزنa ، دردي زيبا ، دود سيگار و آخو حالا آسمان چيز ديگريست ، زندگي چيز ديگريست ، اصلا زندگي چيست ؟ فکر کن آدما هر روز از خواب بيدار مي شن و سناريويي که واسشون نوشته شده رو تهيه مي کنن و امروز ،،،، اين امروز است ، اين کاغذ ، داستان امروز تو چيست ؟ تو کيستي ؟من ؟يک نفرفرياد زد من کيستم ؟ من نقش هاي فراواني بازي کردم ، نمي دانم داستان کدامتان از عشق مي گويد ، نمي دانم کدامتان امروز بايد نقش يک بدبخت را بازي کنيد ؟ نقش ديروز چه بود ؟ فردا چه ؟ من داستان گدايي را خواندم ، هنر پيشه اش را هم ديدم که خداي خود را شکر مي کرد ، آيا خسته نشده اي ؟پرنده نزديک مي شددوست يعني چه ؟ درخت کيست ؟ حيوان به که گويند ؟ و ... من توي نقشي که دارم داستان مي نويسم ! داستان پسرکي کوچک ، او خيلي کوچک بود ، روزي که زاييده شد ، او هروز از خواب بر مي خواست و به داستانش ادامه مي داد ، داستاني که به او مي دادم ، او هر روز بزرگ تر مي شد . او خدايش را دوست داشت ، ناگهان در داستان او عاشق شد ، او خدايش را دوست داشت ، پسرک شروع کرد به نوشتن ، او از دختري زيبا مي نوشت ، پسرک بود ، او مي ديد ، لمس مي کرد ، حس مي کرد ، بو مي کرد ، دوست داشت ، پسرک گم شد ، پسرک پرت شد ، او حالا خدايش را نمي شناسد ، پسرک روي پهلوي چپش خوابيده . به آسمان نگاه کن ، اين دوربين چيست ؟ آيا شما توي يک فيلم بازي نکرده ايد ؟ ته داستانم چه شد ؟از روي پهلوي چپش چرخي زد و به سقف خيره شد ، سقف عميق تر از آن بود که فکر مي کرد . باد مي آمد ، صورتش از شبنم خيس ، آسمان گود مي شد ، ديوار فرو ريخت . پرنده کو ؟ او مي آمد شما را کجا ديده ام توي کدام فيلم بازي مي کرديد ؟ آخ من عاشق نقش شما بودم . راستي نقش شما چيست ؟ تمام اينها که گفتم يعني چه ؟ کدامتان فيلم پالپ فيکشن رو ديده ؟ کدامتان کتاب ديونه بازي " کريستين بوبن " رو خونده ؟ چرا نمي شود شب شهادت مست شد ، يه موسيقي پر تحرک گذاشت ، رقصيد و گريه کرد .آيا نماز بيشتر شبيه ورزش نيست تا يک وظيفه ؟ تا حالا غمگين شده اي ؟ و زماني که غمگين بودي سکوت را زمزمه کرده اي ؟ نفهميدي چرا ديوار فرو ريخت ؟ ديوار چيست ؟ صداي موسيقي مي آيد . صداي "راجرزواترز" ( پينک فلويد ) مي آيد که مي گويد ما هر کدام آجري از يک ديواريم . فرياد چيست ؟ خلسه کدام است ؟ اينها را از اين شکم گنده ، خيکي ( باخ ) بپرس از بتهون بپرس از ونگوگ بپرس از دالي بپرس از شاملو بپرس از حافظ هم اگر دوست داشتي بپرس چرا مي گويند عشق افلاطوني ؟ چرا نمي گويند عشق رنگارنگ ؟ اصلا يعني چه ؟ فرق تو با تو چيست ؟ من کيستم ؟اين چه نقشي ست ؟ من خدايم و خدايم را دوست دارم ، من خدايم ، خداي چند شعر ، ولي مخلوق من مرا دوست ندارد ، آيا دليلش اين داستان است ؟ فرق تو با سيب چيست ؟ فلاني مي گفت تو ضربه مي زني و ديگري ضربه مي خورد .آيا تو ضربه مي زني ؟ خودت را مقايسه کن با اشيا ، با هر چيزي . تا حالا از ته دل خنديده اي ؟ گريه چي ؟ آخرين چيزي که سوزاندي چه بود ؟ چيزي شبيه خنده نبود ؟ آخرين دوست که بود ؟ او کيست ؟ يک نفرگفت : من من کيستم ؟توانسته اي معني کني ديوانه را ؟ کدامتان اين نقش را دارد ؟ آيا خوشنود هستي ؟ خدايت را شکر مي گويي ؟ من عجب گيجم ! در داستان کدامتان امروز مرگ است ؟ اين آخر داستان نيست ، کدامتان نقش مرده را بازي مي کنيد ؟ دوست داريد روي سنگ قبرتان چه بنويسند ؟ چه کار سختي داريد زماني که نقش شما بي خوابي يست ! درد يعني چه ؟ غصه يعني چه ؟ داستان به کجا مي برد ما را ، خداي من کيست ؟ اين دوربين از که فيلم مي گيرد ؟ناگهان پرنده اي از کنار صورتش عبور کرد ، او را به خود آورد ، واي خدا ، اين آسمان چه زيباست . روي ابرها خانه بساز ! راستي فراموش نکن زير پاي تو يک توپ گرد و کوچکي وجود دارد که تو آنجا زندگي مي کني . به دوربين خيره نشو ، تو الان پرواز مي کني ، پرنده دور مي شود . حالا من بايد اين سکوت را بشکنم کاري که تا امروز نمي دانستم چيست و تا فردا نخواهم فهميد . از کدامشان بگويم ؟ نمي دانم به داستان چند نفر را مرگ را اضافه کرده ام ؟ آيا خدايم مرا مي بخشد . من خدايم را دوست دارم !يک نفر فرياد زد من کيستم ؟کدامتان شب يلدا را فهميد ؟ کدامتان توي يک هتل پنج ستاره زندگي کرده ؟ کدامتان شب توي يک روستاي دور گرسنه خوابيده ايد ؟ حالا تو مدتهاست که پرواز کرده اي ؟ ديگر از پرنده خبري نيست . به نظر شما اگر شعر نبود ، اگر موسيقي نبود ، اگر شراب نبود اگر سيگار نبود ، اگر افيون نبود ، زندگي چه شکلي بود ؟ همان يک نفر فرياد زد : شايد چيز بهتري داشتيم . آيا پرواز کرده اي ؟ آيا تو خدا بودي ؟ خداي چند خط بودي ؟ از داستانت بگو ، آيا خداي خوبي هستي ؟ آيا در کمال مستي شعر گفته اي ؟ با چشم بسته دويده اي ؟ آروم در گوش سهراب پرسيدم هيچستان کجاست ؟ پاسخ داد نزديک است . به سراغ من اگر مي آيي پشت هيچستانم در گوش شاملو گفتم : مي داني درد کجاست ؟ پاسخ داد او را ديده ايتا آمدم بگويم ياران من بياييد با درد هاتان ، يک نفر فرياد زد : ساکت . آيا اخوان زمستان را فهميد ؟ديگران رفتند ، فقط من ماندم يک نفر فرياد زد من کيستم ؟دوستش با تمام قدرت به دستش فشار مي آورد ، به راحتي رگهايش را مي ديدي ، توي آسمان سرنگي نيست ، تو به آخر داستانت نزديک مي شوي ، به دوربين نگاه نکن ، ابر ها محو مي شوند و حالا سقوط . به سکوتش گوش کن ببين چه فرياد مي کند ، باد سرود زوزه مي خواند ، چه دردي دارد .حالا روي پهلوي چپش خوابيده و به تابلو خيره شده ، به پرنده اي نگاه مي کند که اسير طوفان شده ، صداي سرودش را مي شنوي ؟ آرام چشمهايش را بست و اين آخر داستانش بود
راستی راضیه از ما میپرسه : اگه بیست و یک گرم از وزن ما کم بشه چی میشه ؟
راستی راضیه از ما میپرسه : اگه بیست و یک گرم از وزن ما کم بشه چی میشه ؟
Monday, January 01, 2007
بازی یلدا
اول از همه از دردونه( شادی عزیزم) بابت همه ی محبت هاش و...؟ تشکر می کنم و اینکه بگم چقدر دوستش دارم
و اما ....
عاشق سایه
عاشق کتاب و کتاب های ؟؟؟
عاشق سیگارای چه گوارا
عاشق تنهایی و سکوت و تنبلی
عاشق زبان انگلسی
سایه ی رز( سایه) شوق پرواز( آزاده) سکوت محکوم (دریا )آیه های زمینی (حسام )و ریفلاکس عزیز رو به بازی یلدا دعوت می کنم