Thursday, February 22, 2007

یه تظر سنجی

من اجاره دارم که اینجا رو آپدیت کنم
!شرمنده ام رفتارم انگار عادی نيست
در گوش حافظ آرام گفتم : کوکب بخت مرا هيچ منجم نشناخت / يا رب از مادر گيتي به چه طالع زادمخنديد و گفت اين که مال خودمه . روي پهلوي چپش خواب بود ، خيره شده بود به تابلويي که روبرويش به ديوار کوبيده بودند ، چهره اي از طوفان و پرنده زيبايي به راحتي در اين طوفان پرواز مي کرد ، خوب که خيره شد حرکت بال پرنده را مي ديد ، چشمانش رو خوب به هم زد و از نو نگاه کرد ، پرنده بسوي او پرواز مي کرد . مي داني چرا ؟ سردي سوزنa ، دردي زيبا ، دود سيگار و آخو حالا آسمان چيز ديگريست ، زندگي چيز ديگريست ، اصلا زندگي چيست ؟ فکر کن آدما هر روز از خواب بيدار مي شن و سناريويي که واسشون نوشته شده رو تهيه مي کنن و امروز ،،،، اين امروز است ، اين کاغذ ، داستان امروز تو چيست ؟ تو کيستي ؟من ؟يک نفرفرياد زد من کيستم ؟ من نقش هاي فراواني بازي کردم ، نمي دانم داستان کدامتان از عشق مي گويد ، نمي دانم کدامتان امروز بايد نقش يک بدبخت را بازي کنيد ؟ نقش ديروز چه بود ؟ فردا چه ؟ من داستان گدايي را خواندم ، هنر پيشه اش را هم ديدم که خداي خود را شکر مي کرد ، آيا خسته نشده اي ؟پرنده نزديک مي شددوست يعني چه ؟ درخت کيست ؟ حيوان به که گويند ؟ و ... من توي نقشي که دارم داستان مي نويسم ! داستان پسرکي کوچک ، او خيلي کوچک بود ، روزي که زاييده شد ، او هروز از خواب بر مي خواست و به داستانش ادامه مي داد ، داستاني که به او مي دادم ، او هر روز بزرگ تر مي شد . او خدايش را دوست داشت ، ناگهان در داستان او عاشق شد ، او خدايش را دوست داشت ، پسرک شروع کرد به نوشتن ، او از دختري زيبا مي نوشت ، پسرک بود ، او مي ديد ، لمس مي کرد ، حس مي کرد ، بو مي کرد ، دوست داشت ، پسرک گم شد ، پسرک پرت شد ، او حالا خدايش را نمي شناسد ، پسرک روي پهلوي چپش خوابيده . به آسمان نگاه کن ، اين دوربين چيست ؟ آيا شما توي يک فيلم بازي نکرده ايد ؟ ته داستانم چه شد ؟از روي پهلوي چپش چرخي زد و به سقف خيره شد ، سقف عميق تر از آن بود که فکر مي کرد . باد مي آمد ، صورتش از شبنم خيس ، آسمان گود مي شد ، ديوار فرو ريخت . پرنده کو ؟ او مي آمد شما را کجا ديده ام توي کدام فيلم بازي مي کرديد ؟ آخ من عاشق نقش شما بودم . راستي نقش شما چيست ؟ تمام اينها که گفتم يعني چه ؟ کدامتان فيلم پالپ فيکشن رو ديده ؟ کدامتان کتاب ديونه بازي " کريستين بوبن " رو خونده ؟ چرا نمي شود شب شهادت مست شد ، يه موسيقي پر تحرک گذاشت ، رقصيد و گريه کرد .آيا نماز بيشتر شبيه ورزش نيست تا يک وظيفه ؟ تا حالا غمگين شده اي ؟ و زماني که غمگين بودي سکوت را زمزمه کرده اي ؟ نفهميدي چرا ديوار فرو ريخت ؟ ديوار چيست ؟ صداي موسيقي مي آيد . صداي "راجرزواترز" ( پينک فلويد ) مي آيد که مي گويد ما هر کدام آجري از يک ديواريم . فرياد چيست ؟ خلسه کدام است ؟ اينها را از اين شکم گنده ، خيکي ( باخ ) بپرس از بتهون بپرس از ونگوگ بپرس از دالي بپرس از شاملو بپرس از حافظ هم اگر دوست داشتي بپرس چرا مي گويند عشق افلاطوني ؟ چرا نمي گويند عشق رنگارنگ ؟ اصلا يعني چه ؟ فرق تو با تو چيست ؟ من کيستم ؟اين چه نقشي ست ؟ من خدايم و خدايم را دوست دارم ، من خدايم ، خداي چند شعر ، ولي مخلوق من مرا دوست ندارد ، آيا دليلش اين داستان است ؟ فرق تو با سيب چيست ؟ فلاني مي گفت تو ضربه مي زني و ديگري ضربه مي خورد .آيا تو ضربه مي زني ؟ خودت را مقايسه کن با اشيا ، با هر چيزي . تا حالا از ته دل خنديده اي ؟ گريه چي ؟ آخرين چيزي که سوزاندي چه بود ؟ چيزي شبيه خنده نبود ؟ آخرين دوست که بود ؟ او کيست ؟ يک نفرگفت : من من کيستم ؟توانسته اي معني کني ديوانه را ؟ کدامتان اين نقش را دارد ؟ آيا خوشنود هستي ؟ خدايت را شکر مي گويي ؟ من عجب گيجم ! در داستان کدامتان امروز مرگ است ؟ اين آخر داستان نيست ، کدامتان نقش مرده را بازي مي کنيد ؟ دوست داريد روي سنگ قبرتان چه بنويسند ؟ چه کار سختي داريد زماني که نقش شما بي خوابي يست ! درد يعني چه ؟ غصه يعني چه ؟ داستان به کجا مي برد ما را ، خداي من کيست ؟ اين دوربين از که فيلم مي گيرد ؟ناگهان پرنده اي از کنار صورتش عبور کرد ، او را به خود آورد ، واي خدا ، اين آسمان چه زيباست . روي ابرها خانه بساز ! راستي فراموش نکن زير پاي تو يک توپ گرد و کوچکي وجود دارد که تو آنجا زندگي مي کني . به دوربين خيره نشو ، تو الان پرواز مي کني ، پرنده دور مي شود . حالا من بايد اين سکوت را بشکنم کاري که تا امروز نمي دانستم چيست و تا فردا نخواهم فهميد . از کدامشان بگويم ؟ نمي دانم به داستان چند نفر را مرگ را اضافه کرده ام ؟ آيا خدايم مرا مي بخشد . من خدايم را دوست دارم !يک نفر فرياد زد من کيستم ؟کدامتان شب يلدا را فهميد ؟ کدامتان توي يک هتل پنج ستاره زندگي کرده ؟ کدامتان شب توي يک روستاي دور گرسنه خوابيده ايد ؟ حالا تو مدتهاست که پرواز کرده اي ؟ ديگر از پرنده خبري نيست . به نظر شما اگر شعر نبود ، اگر موسيقي نبود ، اگر شراب نبود اگر سيگار نبود ، اگر افيون نبود ، زندگي چه شکلي بود ؟ همان يک نفر فرياد زد : شايد چيز بهتري داشتيم . آيا پرواز کرده اي ؟ آيا تو خدا بودي ؟ خداي چند خط بودي ؟ از داستانت بگو ، آيا خداي خوبي هستي ؟ آيا در کمال مستي شعر گفته اي ؟ با چشم بسته دويده اي ؟ آروم در گوش سهراب پرسيدم هيچستان کجاست ؟ پاسخ داد نزديک است . به سراغ من اگر مي آيي پشت هيچستانم در گوش شاملو گفتم : مي داني درد کجاست ؟ پاسخ داد او را ديده ايتا آمدم بگويم ياران من بياييد با درد هاتان ، يک نفر فرياد زد : ساکت . آيا اخوان زمستان را فهميد ؟ديگران رفتند ، فقط من ماندم يک نفر فرياد زد من کيستم ؟دوستش با تمام قدرت به دستش فشار مي آورد ، به راحتي رگهايش را مي ديدي ، توي آسمان سرنگي نيست ، تو به آخر داستانت نزديک مي شوي ، به دوربين نگاه نکن ، ابر ها محو مي شوند و حالا سقوط . به سکوتش گوش کن ببين چه فرياد مي کند ، باد سرود زوزه مي خواند ، چه دردي دارد .حالا روي پهلوي چپش خوابيده و به تابلو خيره شده ، به پرنده اي نگاه مي کند که اسير طوفان شده ، صداي سرودش را مي شنوي ؟ آرام چشمهايش را بست و اين آخر داستانش بود
راستی راضیه از ما میپرسه : اگه بیست و یک گرم از وزن ما کم بشه چی میشه ؟