Tuesday, July 04, 2006

اضطراب

عجب راهروی درازی بود
آره داشت زمزمه می کرد
جیر... جیر... صدای صندلی من بود
او هم اضطراب داشت... مانند من... اضطراب نخوندن... اضطراب مرور شدن
وای که روی جلسه ی... زندگی من فقط دو سال رو مرور کردم به جای دوازده سال
آره... آره که این دو سال برای من بیست سال بود
دو سال گریه.. خنده... اندوه... حسرت... آه... آه نکشیده... آره راضیه حتی نتونست آه بکشه
نه آه سردی... نه آه گرمی